مسج عاشقانه دست اول
7 خرداد 1392 | نسخه قابل چاپ | نویسنده : Shahrak
من نمی دانستم ، که سر انجام چه آید به سرم ؟
تو مرا خوب نگر ، شاید اینبار ببینی که تو را منتظرم !
.
.
.
.
سوز دلم نشنیدی و از بام قلبم پر زدی
رفتی تو از کوی من و بر قلب من خنجر زدی
من ماندم و یک کوله بار از خاطره در خاطرم
چشم انتظار بر درگهم شاید که روزی در زنی
.
.
.
.
تا کی در انتظار میگذاری به زاریم ؟
بازآی بعد از اینهمه چشم انتظاریم
.
.
.
.
مبادا نامی از عشق بر کوچه پس کوچه های قلبت بنویسی !!!
به جرم دوست داشتن محکوم به انتظار میشوی !
.
.
.
.
انتظار مثل دریا می مونه ، هر چقدر جلوتر میری عمیقتر میشه
.
.
.
.
آنشب که دلی بود به میخانه نشستیم . آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم . از آتش دوزخ نهراسیدیم که آن شب . ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم .
چندیست که بیمار وفایت شده ام در بستر غم چشم براهت شده ام این را تو بدان اگر بمیرم روزی مسئول تویی که من فدایت شده ام
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم انگار لب از چشمه مهتاب گرفتم هرگز نتوانی تو ز من دور بمانی چون عکس تو در سینه خود قاب گرفتم
عکس تو رو طاقچه قلب منه بهترین خاطره عمر منه دل اگه بخواد بیفته بشکنه عکستو طوری گذاشتم نشکنه
ویرانه نه آن است که جمشید بنا ساخت ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت ویرانه دل ماست که با هر نگه تو صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
مینویسم ” د ی د ا ر” تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار
برای شنیدن صدای که دوستش میداری همین لحظه هم بسیار دیر است، افسوس خواهی خورد زمانی را که آن سوی سیم ها کسی بی احساس میگوید: برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد !!!!
تنها چیزی که می تواند در اوج لذت از زندگی ، خواب را از چشمان آدمیان برباید فقط یک چیز است جیش !!!
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست
چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. فراموش کردن …. پس…. بخند …. ببخش …. و فراموش کن.
ای دوست دلت همیشه زندان من است آتشکده عشق تو از آن من است آن روز که لحظه وداع من و توست آن شوم ترین لحظه پایان من است
میدونی هر بار که پلک میزنی من نفس می کشم؟ پس به کسی خیره نشو چون من خفه میشم
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر چون ماه شبی میکنم از پنجره سر اندوه که خورشید شدی تنگ غروب افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
کاش میشد بوسه بارانت کنم. جان عاشق را به قربانت کنم. ای که دور از من و در قلب منی، با وفا باش که دنیای منی
ای مهربانم، ازین پس هرشب سراغت را از ماه می گیرم و هر روز به خورشید می سپارمت تا مبادا به سایه غم گرفتار شوی
چندیست که بیمار وفایت شده ام در بستر غم چشم براهت شده ام این را تو بدان اگر بمیرم روزی مسئول تویی که من فدایت شده ام
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم انگار لب از چشمه مهتاب گرفتم هرگز نتوانی تو ز من دور بمانی چون عکس تو در سینه خود قاب گرفتم
عکس تو رو طاقچه قلب منه بهترین خاطره عمر منه دل اگه بخواد بیفته بشکنه عکستو طوری گذاشتم نشکنه
ویرانه نه آن است که جمشید بنا ساخت ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت ویرانه دل ماست که با هر نگه تو صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
مینویسم ” د ی د ا ر” تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار
برای شنیدن صدای که دوستش میداری همین لحظه هم بسیار دیر است، افسوس خواهی خورد زمانی را که آن سوی سیم ها کسی بی احساس میگوید: برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد !!!!
تنها چیزی که می تواند در اوج لذت از زندگی ، خواب را از چشمان آدمیان برباید فقط یک چیز است جیش !!!
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست
چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. فراموش کردن …. پس…. بخند …. ببخش …. و فراموش کن.
ای دوست دلت همیشه زندان من است آتشکده عشق تو از آن من است آن روز که لحظه وداع من و توست آن شوم ترین لحظه پایان من است
میدونی هر بار که پلک میزنی من نفس می کشم؟ پس به کسی خیره نشو چون من خفه میشم
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر چون ماه شبی میکنم از پنجره سر اندوه که خورشید شدی تنگ غروب افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
کاش میشد بوسه بارانت کنم. جان عاشق را به قربانت کنم. ای که دور از من و در قلب منی، با وفا باش که دنیای منی
ای مهربانم، ازین پس هرشب سراغت را از ماه می گیرم و هر روز به خورشید می سپارمت تا مبادا به سایه غم گرفتار شوی
موضوعات مرتبط با این مطلب : پیامک عاشقانه